گل بهارم،آسمانم

مادرانه

واکسن دو ماهگی ناناز مامان

عسل مامان سلام واااااای ببخشید که مدتهاست نتونستم بیام و یه سر و سامونی به وبلاگت بدم آخه تو وروجک  دیگه وقتی واسم نمیذاری. امروز ۱۲ خرداده و تو دیروز ۲ ماهه شدی و واکسن دو ماهگی زدی و ما دیشب در حالت آماده باش بودیم( البته بیشتر بابا رضا،چون من ۲ روزه که کمر گرفته و به شدت داره اذیتم میکنه)  تا همه چیز تحت کنترل باشه و خدای نکرده تب نکنی الحمدلله این بار به خیر گذشت و اذیت نشدی مامانی،فقط واسه خوردن قطره ی استامینوفن  یه کم اذیت کردی و هی از تو دهنت میریختیش بیرون وروجک من،فدات بشم.  
12 خرداد 1393

بند ناف دخترم افتاد

بعد از ظهر ۹۳/۱/۱۸ من و بابا رضا رفتیم بیرون و آسمان کوچولو رو پیش مامان جون و بابا جون  گذاشتیم و وقتی زنگ زدم که احوال دخترم رو بپرسم بابا جون خبر خوب افتادن بند ناف دختر نازم رو دادن.مبارک باشه عسل مامان
4 ارديبهشت 1393

یه مشکل تازه

یه سر درد کوچولو اومده سراغم ولی به شدت نگرانم کرده،نکنه مسمومیت حاملگی باشه؟! عصر با باباجون رفتیم واسه چک کردن فشار خونم،فشارم ۱۲ است در حالیکه همیشه ۱۱-۱۰/۵ بود.برگشتیم خونه و با بیمارستان بنت الهدی تماس گرفتم،خانوم مامایی که باهاش صحبت کردم گفت جای نگرانی نیست. دلم آروم نمیگیره و سر دردم شدیدتر شده،دوباره با بیمارستان تماس گرفتم،این بار گفتند اگه احساس خطر میکنم برم بیمارستان. من و مامان جون و خاله زهره رفتیم بیمارستان بنت الهدی،اونجا دوباره فشارم رو گرفتن! واااااای شده ۱۳ نوار قلب از قلب کوچولو و مهربونت گرفتن و الحمدلله همه چیز خوب بود. از بیمارستان تماس گرفتن و شرایط رو بهش گفتن ،دکتر گفت سریعا ب...
2 ارديبهشت 1393

اوضاع این روزهای من

الهی فدای نفسات بشم دختر دوست داشتنی من،این روزها اینقدر زمان کم می یارم که به سختی  میتونم ساده ترین کارهای شخصیمو انجام بدم و تقریبا ۲۴ ساعته در خدمت شمام و با تمام وجود از  این کار لذت میبرم ، من هر روز و بهتر بگم هر لحظه بیشتر از قبل عاشقت میشم دختر عزیزم، مگه میشه عاشقت نباشم،تو امتداد منی،تو پاره ی تن منی مه روی من. این روزها گاهی خیلی دلم میگیره،شیرم سیرت نمیکنه و مجبورم بهت شیر خشک بدم و این خیلی  برام سخته،خیلی زیاد. از غروب تا صبح نمیخوابی و همش گریه میکنی و اذیت میشی (من خیلی مراقبم و هیچ غذایی که نفاخ باشه نمیخورم ولی باز هم نمیدونم چرا نفخ میکنی)و این قلب من و میسوزونه دخترکم.  به خاطر اینکه ش...
30 فروردين 1393

دختر زیبای من مسلمان شد

شنبه-۹۳/۱/۱۴-مصادف با وفات حضرت فاطمه زهرا-دفتر کار حاج آقای اسلامی صبح مامان جون با حاج آقای اسلامی تماس گرفتن تا هماهنگ کنیم بریم پیش ایشون تا اذان و اقامه بگن و آسمان  کوچولوی ما رو مسلمان کنن. حدود ساعت ۱۱ بود که من ، بابا رضا ،مامان جون و آسمان خانوم به دفتر کار حاج آقا که واقع در خیابان آخوند خراسانی ۱۶ بود رسیدیم و چند لحظه بعد دختر نازنین ما یه مسلمان و شیعه ی اثنی عشری شد. ...
23 فروردين 1393

اولین حمام

پنجشنبه-۹۳/۱/۲۱ وااااااای که چه کار پر استرسی بود نفسم... من و مامان جون و خاله زهره،هر سه با هم یه دختر فسقلی رو بردیم حمام ماه من عین دسته ی گل شد ...
23 فروردين 1393

دختر زیبای ما اومد

در تاریخ ۹۳/۱/۱۱ ساعت ۵ بعداز ظهر به دلیل دفع پروتیین سزارین اورژانسی شدم، وآسمانم به زندگی ما نور داد. تو نفس منی دختر کوچولوی قشنگم.
15 فروردين 1393

اقدام برای بانک خون بند ناف

مشهد-میدان ده دی-مرکز رویان-۹۳/۱/۷ امروز صبح من و بابا رضا رفتیم مرکز رویان و اونجا مشخصاتمون رو ثبت کردن و معرفی نامه دادن  واسه آزمایشگاه  و قرار شد پس از انجام آزمایشات یکشنبه صبح ساعت ۱۱ دوباره بریم برای عقد  قرارداد. از مرکز رویان رفتیم آزمایشگاه نوید و قرار شد خودشون جواب آزمایش رو واسه مرکز رویان بفرستن. انشاالله هرگز مورد استفاده قرار نگیره و خدا بهترین نعمت یعنی سلامتی رو به خانواده ی ما عنایت کنه. ...
8 فروردين 1393