گل بهارم،آسمانم

پیش به سوی مشهد

خوب دیگه تقریبا خیالمون راحت شد و تصمیم گرفتیم من به مشهد بیام و در مشهد تحت نظر  پزشک باشم. همون شب رفتیم فرودگاه و برای شب بعد بلیط گرفتیم ... مشهد-۹۲/۵/۲۲ در اولین لحظات رسیدن به خونه ی مامان جون دلم طاقت نیاورد و خبر وجود نازنین تو رو به مامان جون دادم و کلی خوشحالی و...(البته من و بابا رضا تصمیم گرفتیم تا قبل از انجام آزمایشات  غربالگری ۳ ماهه ی اول این خبر خوش رو به دیگران نگیم ) انتخاب پزشک بین دکتر علوی و دکتر توسلی دو دل بودم واسه همین تصمیم گرفتم یک بار پیش هر دو برم تا  راحت تر بتونم تصمیم بگیرم. روز شنبه من و مامان جون رفتیم مطب دکتر علوی که البته نتونستیم نوب...
4 فروردين 1393

بابا رضا جونم تولدت مباررررررک

یک روز مهم(تولد بابا) - ۳۰ شهریور هر سال بابا رضا متولد۵۵/۶/۳۰ هست و این روز یکی از دوست داشتنی ترین مناسبتهای خانواده ی ماست. امسال و در این روز دو قلب در وجود من به رضا عشق میورزه...   بابا رضا برگشته آبادان و من امروز ساعت۶:۳۰ این متن رو واسش فرستادم و سعی کردم احساسم  در مورد حضورش در زندگیم رو بیان کنم. امروز قلبم مملو از احساس رضایت از یک اتفاق خوشایند است، امروز زبانم شاکر نعمتی است که سالها قبل کامم را شیرین کرد، امروز عاشقانه تر از همیشه پروردگارم را می پرستم چرا که قبل از آمدنم بهترینها را برایم رقم زد و تو را برای من آفرید. امروز و هر روز قلبم برای مردی می تپد ک...
4 فروردين 1393

تولد مامان و غربالگری ۳ ماهه ی اول بارداری

یک اتفاق بی نظیر(تولد مامان) - ۱۳ مهر هر سال   من متولد ۵۸/۷/۱۳ هستم و خدا در این روز لطفش رو شامل حال خانواده و اطرافیانم کرد. به جرات میتونم بگم هیچ هدیه ای در اینروز نمیتونست به اندازه ی شنیدن خبر سلامتی تو  خوشحالم کنه و من رو به وجد بیاره . یکی از مهمترین مراحل بارداری انجام آزمایشات غربالگری هست که بین هفته ی ۱۱تا ۱۴ انجام میشه  و شامل دو بخش هست:انجام سونوی nt و انجام آزمایش خون. واین آزمایشات همزمان شد با تولد من! مشهد-سونوگرافی کیان-دکتر میترا غلامی-۹۲/۷/۱۳ سونوی nt انجام شد و خدارو هزاران بار شکر که همه چیز نرماله. دکتر:میخوای جنسیت جنین رو بدونی؟! مامان:بللللللل...
4 فروردين 1393

دیگه وقتشه همه بدونن

من و بابا رضا تصمیم داشتیم خبر حضور شیرین تو رو بعد از گرفتن نتیجه ی آزمایش غربالگری به همه بدیم ولی دیگه دل تو دلم نبود و نمیتونستم طاقت بیارم ... مامان جون تلفن زدن به مامان بزرگ و گفتن میخوام خبر خوش بهتون بدم و مامان بزرگ به محض شنیدن این حرف فهمیدن که یه کوچولوی عززززززیز تو دل من جا گرفته . مامان بزرگ با شنیدن این خبر از شدت خوشحالی گریه کردن کوچولوی دلبند من. فردا من و شما به صرف یه پلو ماهیچه ی خوشمزه به خونه ی مامان بزرگ دعوت شدیم . وبعد از این دیگران هم فهمیدن که عزیز دل ما داره می یاد. ...
4 فروردين 1393

یک اتفاق بی نظیر

خونمون در آبادان-ساعت ۱۶:۱۵-۹۲/۸/۲۶ عروسکم میتونی حدس بزنی مهمترین و هیجان انگیزترین اتفاقی که در مدتی که در آبادان  بودم پیش اومد چی بود ؟! درسته عزیز دل مامان،وجود نازنین تو رو بیشتر از هر وقت دیگه ای احساس کردم. دختر کوچولوی من داره تو دل مامانش باله میرقصه و حرکات زیباش رو به رخ میکشه. عزیز دلم در تاریخ۹۲/۸/۲۶ واسه اولین بار حتی از روی لباس حرکت شکمم دیده شد و این تو بودی که داشتی به مامان لگد میزدی دختر نازنینم. ...
4 فروردين 1393

به نام پروردگارم آغاز میکنم

دختر همچون گوهرم، آسمان 36 هفته و 4 روز است که وجود دوست داشتنی ات را غنیمت دانسته و با خود همراه دارم با هر بار حرکتت جانی دوباره میگیرم و سر انگشت احساسم را بر وجود نازنینت میگذارم. من حامل گنجینه ای هستم،هدیه ای بس ارزشمند از سوی پروردگارم. عجب حس زیبا و با شکوهی است در دل داشتن فرزند مردی که عاشقانه دوستش دارم و از همسری او بر خود می بالم.   ...
26 اسفند 1392