گل بهارم،آسمانم

اولین سوغاتی

خاله زهره واسه ایام تعطیلات نوروز رفتن کرمانشاه،دیشب برگشتن و اومدن خونه ی مامان جون و  برای دختر  قشنگم  یه لباس کردی خوشگل آوردن. انشاالله بزودی بزرگ میشی دخترم و با این لباس عکسهای زیبا میگیری. ...
8 فروردين 1393

یه اتفاق بد

مامان جون سکته کردن روزهای سختی بود و همه درگیر دوا و درمان مامان جون بودیم شوک خیلی بدی به من و تو وارد شد ا ما وقتی بابا رضا اومد مشهد دلم گرم شد و آرومتر شدم (این از اون موقعیتهایی بود که هیچکس به جز رضا نمیتونست آرومم کنه و واقعا به حضورش نیاز داشتم) خداروشکر همه چیز به خیر گذشت و مامان جون بعد از یک هفته بستری در بیمارستان به خونه برگشتن.   ...
6 فروردين 1393

غربالگری ۳ ماهه ی دوم بارداری

من به مشهد برگشتم به محض برگشتن به مشهد رفتم پیش دکتر توسلی تا دوباره تحت نظر باشم و حالا نوبت انجام آزمایشات غربالگری ۳ ماهه ی دوم رسیده که البته دکتر معتقده نیازی به انجامش نیست. از من اصرار و از دکتر انکار تا بالاخره راضی شد و گفت پس فقط سونوی آنومالی انجام بشه،کافیه. ۲-۳روزی بود حرکاتت کم شده بود عزیز دل مامان و من به شدت نگران بودم... مشهد-سونوگرافی دکتر هلن صاحب قلم- من و مامان جون و بابا جون از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۹ شب منتظر شدیم تا بالاخره نوبت من شد،من هم از  فرصت استفاده کردم و با یک تیر دو تا نشون زدم و قبل از اینکه نوبتم بشه ۲ تا آبمیوه ی شیرین خوردم تا حرکات دخترم واضحتر دیده بشه و خی...
6 فروردين 1393

بی بی چک +

پس با هر سختی البته آسانی هست آیه ۵-سوره الانشراح آبادان-92/5/15 از زمانیکه ما وجود نازنین تو رو از خدا خواسته بودیم 4 ماه میگذشت                       چند روزی بیشتر تا تموم شدن ماه رمضان باقی نمونده بود و یه حس عجیبی که میتونستم بهش اعتماد کنم  نوید اومدن تو رو می داد. برعکس بقیه ی روزها که صبح وقتی پدرت میخواست بره سر کار دلتنگش میشدم،امروز واسه رفتنش  لحظه شماری  میکردم(هیییییییس،این یه راز زنونه اس بین من و تو )آخه بابا رضا مخالف بود که من مدام  بی بی چک بذارم  ...
6 فروردين 1393

صدای قلبت به من آرامش داد

مشهد-سونوگرافی کیان-دکتر میترا غلامی- ۹۲/۶/۱۶ ا مروز من و بابا رضا(که چند روزی هست اومده مشهد)واسه شنیدن یه صدا که بدون شک از هر سمفونی و آهنگ گوشنوازی زیباتر و دلنشین تر هست به سونوگرافی رفتیم. و اون صدا صدایی نیست جز تپش قلب کوچولوی تو که با هر بار تپیدن به ما شور و عشق بیش از  پیش به زندگی میده. ...
6 فروردين 1393

دلمون تنگ شده!!!

دقیقا نمیدونم این دلی که واسه بابا رضا تنگ شده دل منه یا دل شماست شاید هم دل هردومون!چون دیگه یه کم زیادی تنگه!!! پس پیش به سوی آبادان در مدت کمتر از یک ماهی که آبادان بودم تقریبا استراحت مطلق بودم و بابا رضا حسابی همکاری میکرد و نمیذاشت خسته بشم و کاری انجام بدم ولی دیگه اوضاع خونه دیدنی بود،دیدنیییییی !!! واااااای باز یه اتفاقی افتاده که من حسابی ترسیدم! مطب دکتر لیدا مدنی گیوی-۹۲/۸/۶ مامان:خانم دکتر نکنه کیسه ی آب نشتی داره ؟؟؟ دکتر:برو سونوگرافی تا خیالمون راحت بشه. سونوگرافی دکتر سدیدی-۹۲/۸/۶ منشی دکتر:۲ساعت دیگه نوبتتون میشه! من و بابا:۲ساعت؟؟؟ خانوم مورد ما اورژانسیه،...
6 فروردين 1393

خداحافظ آبادان

در مدتی که آبادان بودم تصمیم گرفتیم که اسباب کشی کنیم و اثاثیه رو به مشهد ببریم چون بعد از تولد تو دیگه پروژه ی آبادان هم تموم میشد و نیازی نبود به خاطر یه مدت کوتاه من و تو به آبادان برگردیم،واسه  همین من و بابا کم کم شروع کردیم به جمع و جور کردن وسایل خونه و آماده ی اسباب کشی شدیم. قرار شد من زودتر به مشهد برگردم و بعد بابا رضا با اثاثیه به مشهد بیاد . من برای همیشه از آبادان خداحافظی  کردم اما خاطرات خوشی که در شروع زندگی مشترک از این شهر دارم برای همیشه با من همراه خواهد بود.         ...
6 فروردين 1393