دلمون تنگ شده!!!
دقیقا نمیدونم این دلی که واسه بابا رضا تنگ شده دل منه یا دل شماست
شاید هم دل هردومون!چون دیگه یه کم زیادی تنگه!!!
پس پیش به سوی آبادان
در مدت کمتر از یک ماهی که آبادان بودم تقریبا استراحت مطلق بودم و بابا رضا حسابی همکاری
میکرد و نمیذاشت خسته بشم و کاری انجام بدم ولی دیگه اوضاع خونه دیدنی بود،دیدنیییییی!!!
واااااای باز یه اتفاقی افتاده که من حسابی ترسیدم!
مطب دکتر لیدا مدنی گیوی-۹۲/۸/۶
مامان:خانم دکتر نکنه کیسه ی آب نشتی داره؟؟؟
دکتر:برو سونوگرافی تا خیالمون راحت بشه.
سونوگرافی دکتر سدیدی-۹۲/۸/۶
منشی دکتر:۲ساعت دیگه نوبتتون میشه!
من و بابا:۲ساعت؟؟؟
خانوم مورد ما اورژانسیه،اگه لطف کنید تا دکتر مدنی نرفته کار مارو انجام بدین ممنون میشیم.
منشی:پس ۱ ساعت دیگه بیاید،دیگه از اون زودتر ممکن نیست!
۱ساعت بعد اتاق سونوگرافی دکتر سدیدی و یک خبر داغ داغ داغ...
دکتر سدیدی:کیسه ی آب سالمه خانوم
جنسیت دختر
وااااای ممنون خدای خوبم که یه پرنسس کوچولوی زیبا به ما مرحمت کردی.
از خوشحالی سر از پا نمیشناختم و از اتاق دکتر به سرعت اومدم بیرون...
رضا جونم،بچمون دختره،یه گیس گلابتون دوست داشتنی
بابا:قطعیه؟؟؟
مامان:نمیدونم،اینجوری گفت!!!
بابا رضا رفت پیش منشی دکتر...
ببخشید خانوم،در این سن از بارداری تشخیص جنسیت چند درصد قطعیت داره؟!
منشی:تقریبا میشه گفت ۱۰۰٪
وخوشحالی ما صدها برابر شد دختر نازنینم
شما در این روز یه جنین ماه بودی به سن ۱۵هفته و ۴روز