یه اتفاق بد
مامان جون سکته کردن
روزهای سختی بود و همه درگیر دوا و درمان مامان جون بودیم
شوک خیلی بدی به من و تو وارد شد اما وقتی بابا رضا اومد مشهد دلم گرم شد و آرومتر شدم
(این از اون موقعیتهایی بود که هیچکس به جز رضا نمیتونست آرومم کنه و واقعا به حضورش نیاز داشتم)
خداروشکر همه چیز به خیر گذشت و مامان جون بعد از یک هفته بستری در بیمارستان به خونه برگشتن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی